محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۵۷: پا چون کشم ز کوی تو کانجا زمان زمان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پا چون کشم ز کوی تو کانجا زمان زمان می آورد کشاکش عشقم کشان کشان جان زار و تن نزار شد از بس که می رسد جور فلک برین ستم دلبران بر آن چون نیستیم در خور وصل ای اجل بیا ما را ز چنگ فرقت آن دلستان ستان دل داشت این گمان که رهائی بود ز تو خط لبت چو گشت عیان شد کم آن گمان رفتی و گشت دیده لبالب ز در اشگ باز آی تا به پای تو ریزم روان روان ای دل کناره کن ز بت من که روز و شب بسته است بهر کشتن اسلامیان میان داغی که میهنی به دل از دست آن نگار ای محتشم ز دیدهٔ مردم نهان نه آن محتشم کاشانی