محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۵: آن که آیینهٔ صنع از روی نیکوی تو ساخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن که آیینهٔ صنع از روی نیکوی تو ساخت همهٔ آیینهٔ رخان را خجل از روی تو ساخت طاق ایوان خجالت گذرانید ز مه آن که بالای دو رخ طاق دو ابروی تو ساخت نخل بند چمن حسن تو بر قدرت خویش آفرین کرد چو نخل قد دلجوی تو ساخت بهر قتل دو جهان فتنه چو زه کرد کمان کار خویش از مدد قوت بازوی تو ساخت آسمان حسن گران سنگ تو چون می سنجید مهر پر کوکبه را سنگ ترازوی تو ساخت مرغ دل با همهٔ بی بال و پریها آخر آشیانی عجب اندر شکن موی تو ساخت فلک از درد سر آسود که در او عشق سر پرشور مرا خاک سر کوی تو ساخت فکر کار دگران کن که فلک کار مرا به نخستین نگه از نرگس جادوی تو ساخت دید فرمان تو در خاموشی لعل تو دل رفت و پنهان ز تو با چشم سخنگوی تو ساخت وه که هرگه قدمی رنجه به بزمم کردی پیش دستی صبا بی خودم از بوی تو ساخت محتشم مرتبهٔ عشق به اعجاز رساند این که یک مرتبه جا در دل بدخوی تو ساخت محتشم کاشانی