طغرل احراری
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۲: ای از بهار عارضت نظاره را جان در بغل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای از بهار عارضت نظاره را جان در بغل آئینه دارد از رخت جوش چراغان در بغل! فریاد عاشق کی کند در گوش معشوقش اثر؟! بلبل ندارد در چمن جز آه و افغان در بغل! ای دیده در بزم ادب مغرور آسائش مشو یک صبح وصلش را بود صد شام هجران در بغل از یاد تیره غمزه اش ایمن نباشد سینه ام چشم خدنگ انداز او خوابیده پیکان در بغل در چارسوی عشق او واکرده دکان جنون از بهر تعلیقم جنون در پای مردان در بغل خواندیم دوش اندر چمن از دفتر اوراق گل مشکل که آید دلبرت امروز آسان در بغل از بهر تعلیق جنون در پای مردم میفتد طفل سرشکم گوئیا دارد دبستان در بغل! چین جبین منعمان کی منع عبرانش کند چشم گدا بیند اگر دست کریمان در بغل؟! داروی دیگر کی بود اندر مریض عشق او؟! بیمار چشمش را بود پیوسته درمان در بغل! شمع از گداز عارضت در گریه از شب تا سحر چیدست دامن تا کمر گویا گریبان در بغل دوش این غزل در گوش من می گفت دهقان سخن نظمی که سعدی گفته است دارد «گلستان » در بغل! طغرل هزاران آفرین بر مصرع بحر سخن ای از خرامت نقش پا خورشید تابان در بغل! طغرل احراری