طغرل احراری
غزل ها
شمارهٔ ۱۰: اگر اینست اکنون قدر رفعت آشنایش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر اینست اکنون قدر رفعت آشنایش را ز چرخ آید به شاگردی مسیحا پاسبانش را! به روی صفحه هر دم از نی کلکم شکر ریزد به هنگام رقم گر در قلم آرم زبانش را! به مضمون میانش گر کمر بندم ز مو لیکن خلل از سایه مو می رسد موی میانش را! نخندد غنچه در گلشن ز حسرت خون دل گردد اگر در باغ ناگه بشنود وصف دهانش را! بود درس خط او بی اشارات لبش مشکل که باشد ترجمان دیگری مر ترجمانش را! جهانی بسمل داغ خدنگ او بود لیکن نشانی جز دل من کی بود تیر کمانش را؟! نباشد هیچ ممکن بوالهوس را ذره ای مهرش که می باشد اثر از سایه عنقا نشانش را! مکن جز آه بلبل شعله شمع دلیل خود که غیر از ناله کی گیرد درین راه کس عنانش را؟! شود در باغ آخر طوق قمری پایبند غم گر آزادی همین باشد قد سرو روانش را! خوشا طغرل ازین یک مصرع بیدل که می گوید که یا رب مهربان گردان دل نامهربانش را! طغرل احراری