حسن غزنوی
غزل ها
شمارهٔ ۷۷: جانا تو به دیگران چه مانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جانا تو به دیگران چه مانی کاسایش جان یک جهانی چون یوسف توتیای چشمی چون عیسی کیمیای جانی تا چند بود چو گل دو روئی چون سوسن چیست ده زبانی در حسن چنان که آن توان گفت شکر ایزد را که آن چنانی خاکی شده ام چو سایه تو در پرده نور خود نهانی خود را همه در میان نهادم زیرا که تو یار بی میانی جان تو که جان من نبیند بی روی تو روی زندگانی اکنون که همه به یاد دادم در عشق تو آتش جوانی اندیشه چه سود گر تو آنرا بو می نهاد این زمانی؟ چون غرقه شدم ز آب دیده هر دم چه بر آتشم نشانی آواره مکن ز خان و مانم گر هیچ مرید خاندانی هر شب گویم به عشوه دل را رنجی مکش ای دل ارتوانی یکبارگی از وصال آن بت نومید مشو به بدگمانی جهدی میکن چنانکه آید باشد که نکو شود چه دانی حسن غزنوی