حسن غزنوی
غزل ها
شمارهٔ ۴: یارب در آن کلاله چرا عقل گمره است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یارب در آن کلاله چرا عقل گمره است کان صد هزار حلقه شب رنگ بر مه است هم در کنار سایه شمشاد اوست باغ هم بر کران چشمه خورشید او چه است نقش بهشت چیست از آن باغ یک گل است آب حیات چیست از آن چاه یک زه است امید را ز دامن آن سرو جویبار گر صد هزار دست بود جمله کوته است هست آن چنان کشیده سرزلف او که صبح هرگه که دم زند خجلی گویدش که است دوش ار زباد سر دم لب خنده زد چمن چهره گشای غنچه نسیم سحرگه است چشم حسن چه داند قدر خیال او آیینه خود ز صورت خوبان چه آگه است او گر ز کرده باز نگردد مگر دکو اندیک باز گردد به عدل شهنشه است بهرامشه که یک نظر از شمع رای او چون تیغ آفتاب بصد سو موجه است شاهی خجسته صورت و فرخنده مرتبت کز خاک بارگاهش برآسمان ره است حسن غزنوی