هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۱۵: فدای آن سگ کو باد جان ناتوان من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فدای آن سگ کو باد جان ناتوان من که بعد از مرگ در کوی تو آرد استخوان من چو داری عزم رفتن، با تو نتوان درد دل گفتن که وقت رفتن جانست و میگیرد زبان من من از بی مهری آن ماه مردم، کی بود، یارب؟ که با من مهربان گردد مه نامهربان من؟ زبان یار شیرینست و کام من بصد تلخی زهی لذت! اگر باشد زبانش در دهان من گمان دارم که: با من اتفاقی هست آن مه را چه باشد، آه! اگر روزی یقین گردد گمان من؟ تب هجران بنوبت میستاند جان مشتاقان گرین نوبت بجان من رسد، ای وای جان من! هلالی، شعلهای برق آهم رفت بر گردون ملک را بر فلک دل سوخت از آه و فغان من هلالی جغتایی