هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۵۴: ماه من، زلف شب قدرست و رویت روز عید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ماه من، زلف شب قدرست و رویت روز عید در سر ماهی شب و روزی باین خوبی که دید؟ سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید غیر آن قامت، که من دیدم، قیامت را که دید؟ آن زنخدان را، که پر کردند ز آب زندگی بر کفم نه، کز کمال نازکی خواهد چکید چون در آغوشت گرفتم قالب من جان گرفت غالبا جان آفرین جسم تو از جان آفرید چون کف پایت نهادی بر دلم آرام یافت دست ازو گر باز داری، همچنان خواهد تپید چونکه بگذشتی تو اشک من روان شد از پیت عزم پابوس تو دارد، هر کجا خواهد رسید میکشم بار غم از هجران و این کوه بلاست من ندانم کین بلا را تا یکی خواهم کشید؟ وه! چه پیش آمد، هلالی، کان غزال مشکبوی ناگهان از من رمید و با رقیبان آرمید؟ هلالی جغتایی