مختاری غزنوی
شهریار نامه
بخش ۷۴ - رزم زنگی زوش با لشکر سرخ پوش نقابدار گوید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فرود آمد آنگه یل دیوبند برآمد دم نای هندی بلند شد آگه از آن سرخ پوش سوار که آمد ز پس نامور شهریار بشد در شگفت آن یل نامور همی لب گزید و بجنباند سر که چل روز رفت و بیامد چنین مراین نامور یل ز مغرب زمین بفرمود تا کوس بنواختند همی رزم را باز پرداختند چه روز دگر شد زمین عطربار دو لشکر ببستند تنگ استوار برا(فرا)ختند از دورویه علم جهانی پر از ناله گاودم دو لشکر برابر چه گشتند راست تو گفتی که از دشت کین کوه خاست دلیری بناوردگه راند اسپ برش رفت زنگی چه آذرگشسپ چه زنگی سر ره بدان دیو بست یکی حربه از چوب بودش بدست پیاده به نزد همآورد رفت همآورد را نیزه کین گرفت به نیزه بر زنگئی زوش شد چه آتش که از باد در جوش شد بزد دست زنگی سنانش گرفت اجل بود گفتی که جانش گرفت کشیدش ز دست و گرفتش کمر یکی برخروشید چون شیر نر کشیدش ز پشت تکاور بزیر ز هم بر دریدش چه خرگوش شیر یکی دیگر آمد میان سپاه ز هم بر دریدش همان گه سیاه برآمد فغان از همه دشت و راغ چه سنجد ملخ پیش چنگال زاغ چنین تا از ایشان دو ده مرد کشت به چنگال و دندان سیاه درشت مختاری غزنوی