جمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۳: یاری که رخش ماه و قدش سرو روان بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاری که رخش ماه و قدش سرو روان بود دادیم بدو جان و دل و مصلحت آن بود چون دیدمش از دور بدانشکل و بدان قد گفتم که جفاکار بود راست چنان بود فی الجمله مرا زیروزبر کرد که در عشق من سست عنان بودم و او سخت کمان بود گر هیچ ننالم زغمش گوید خاموش انصاف بده خامش ازین بیش توان بود در من نگرد ناگه یعنی که ندانم گوید چه رسید او را بیچاره جوان بود زودا که بانگشت بهم باز نمایند کاین گور فلانست که دربند فلان بود جمال الدین اصفهانی