مسعود سعد سلمان
قصاید
شمارهٔ ۸۹ - باز در مدح او: از جور زمانه را جدا کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از جور زمانه را جدا کرد با عدل به لطفش آشنا کرد آن شاه که تخت مملکت را چون چشمه مهر پرضیا کرد عادل ملکی که ایزد او را بر جمع ملوک پیشوا کرد یاری کردش خدای بر ملک کو یاری دین مصطفی کرد ده شیر به رزم یک زمان کشت ده گنج به بزم یک عطا کرد ای شاه تو را خدا بی چون بر خلق زمانه پادشاه کرد بر لوح نوشت نام ملکت بر ملک تو لوح را گوا کرد روی همه خسروان تو را دید تاج همه خسروان تو را کرد خورشید ملوکی و شکوهت عمر همه خسروان هبا کرد تأیید تو خاک درگه تو در گیتی اصل کیمیا کرد اقبال تو گرد موکب تو در دیده ملک توتیا کرد کین توز آب آتش افروخت مهر تو سموم را صبا کرد چون گردون گشت با تو یکتا در پیش تو پشت را دوتا کرد هر طبع که بود کم توانست اوصاف تو در خور سزا کرد هر وهم که هست کی تواند در بحر مدیحت آشنا کرد ای شاه جهان فلک ندانست آنگاه که بر تنم جفا کرد چون دید مرا به خدمت تو دانست که آن جفا خطا کرد آنست رهی که از دل و جان گاهیت دعا و گه ثنا کرد همواره ثنات بر ملا گفت همواره دعات در خلا کرد یک مجلس اگر نگفت مدحت در مجلس دیگرش قضا کرد لفظ تو چو نام بندگان برد نام رهی از میان رها کرد مرحوم تر از همه مرا دید محروم تر از همه مرا کرد اندیشه مرا به حق ایزد کز لذت خواب و خور جدا کرد هر بنده که از تو حاجتی خواست آن حاجت رای تو روا کرد پس رای تو بنده را فراموش از بهر خدای را چرا کرد باقی بادی که عدل را چرخ در ملک تو سایه بقا کرد مسعود سعد سلمان