مسعود سعد سلمان
قصاید
شمارهٔ ۶۴ - در مدح منصور بن سعید: احوال جهان بادگیر باد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
احوال جهان بادگیر باد وین قصه ز من یادگیر یاد چون طبع جهان باژگونه بود کردار همه باژگونه بود از روی عزیزیست بسته باز وز خاری باشد گشاده خاد بس زار که بگذاشتیم روز چون گرمگهش بود بامداد تیغی که همی آفتاب زد تیری که سمومش همی گشاد بر تارک و بر سینه زد همی اندر جگر و دیده اوفتاد در حوض و بیابانش چشم و گوش مانده به شگفتی از آب و باد دیوانه و شوریده باد بود زنجیر همی آب را نهاد این چرخ چنین است بی خلاف داند که چنین آمدش نهاد زین چرخ بنالم به پیش آن کز چرخ به همت دهدم داد منصور سعید آن که در هنر از مادر دانش چو او نزاد او بنده و شاگرد ملک بود تا گشت خداوند و اوستاد مسعود سعد سلمان