منوچهری دامغانی
قصاید و قطعات
شماره ۵۷: به خنده گفتم: طوبی لمن یری عکه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه به خنده گفتم: طوبی لمن یری عکه خوشم نبیذ و خوشا روی آنکه داد نبیذ خوشم جوانی و این بوستان و این برکه من و نبیذ و به خانه درون سماع و رباب حسود بر در و بسیار گوی در سکه مرا تو گویی می خوردنست اصل فساد به جان تو که همی آیدم ز تو ضحکه اگر فساد کند هر که او نبیذ خورد بسا فساد که در یثربست و در مکه ور این فساد ز من دست باز دار و برو که نیست با تو مرا نی نکاح و نی شرکه چرا نبیذ حرامست و هست سرکه حلال نه هم نبیذ بود ابتدا از آن سرکه؟ نبیذ تلخ چه انگوری و چه میویزی سپید سیم چه با سکه و چه بی سکه کجا نبیذست آنجا بود جوانمردی کجا نبیذست آنجایگه بود برکه منوچهری دامغانی