فرخی سیستانی
قصاید
شمارهٔ ۲۸ - در مدح خواجه ابوعلی حسنک میکال نیشابوری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از باغ باد بوی گل آورد بامداد وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد گفتا من آمدم تو بیا تا بروی من آزادگان ز خواجه بنیکی کنند یاد خواجه بزرگ ابوعلی آن بی بهانه جود خواجه بزرگ ابوعلی آن بی بهانه راد دستور شهریار که اندر سپاه او صد شاه و خسروست چو کسری و کیقباد این شهریار تا ابد الدهر زنده باد وین خواجه جاودانه بدین شهریار شاد شادند و بیغمند همه مردمان بدو چندانکه ممکنست بشادی همی زیاد رادست شاه وخواجه همان راه برگرفت با شاه بس موافق و اندر خور اوفتاد این راد مرد را بکه خواهم قیاس کرد کاندر جهان بفضل ز مادر چنو نزاد از عدل و داد به چه شناسی درینجهان آراسته ست مجلس خواجه بعدل و داد شرم و تواضعست مر او را ز حد بدر آری چنین بود چو خرد باشد اوستاد ما را همی نشاند و شاهان ترک را آنجا ز بهر فخر بسر باید ایستاد ایمن شداز بد و بهمه کامها رسید آنکس که پای خویش بدین خانه در نهاد جاوید شاد باد و تن آسان و تندرست آن مهتر کریم خصال ملک نژاد این نوبهار خرم و این روزگار خوش بر خسرو جهان و بر او بر خجسته باد بدخواه اونژند و سر افکنده و خجل چون کل که از سرش برباید عمامه باد فرخی سیستانی