عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۵۵: جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است خوش سر و کاری از آن بدخو مرا با آتش است باده خواهی باش تا از خم برون آرم، که من آن چه در جام و سبو دارم، مهیا، آتش است با که گویم سر این معنی که نور حسن دوست با دماغ ما گل و در چشم موسی آتش است هم سمندر باش و هم ماهی که در جیحون عشق روی دریا سلسبیل و قعر دریا آتش است دوست را محکوم کس دیدن بود جانسوزتر ور نه در جان زلیخا، شرم و سودا، آتش است حسن جنسی نیست کانرا سیم و زر باشد بها خان و مان کاروانی از این جا آتش است عرفی از اندیشه ی بیهوده باز آ ، چاره نیست سر نوشت ما بهشت جاودان یا آتش است عرفی شیرازی