عبید زاکانی
غزلیات
غزل شماره ۷۷: گوئی آن یار که هر دو ز غمش خستهتریم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گوئی آن یار که هر دو ز غمش خسته تریم با خبر نیست که مادر غم او بی خبریم از خیال سر زلفش سر ما پرسود است این خیالست که ما از سر او درگذریم با قد و زلف درازش نظری می بازیم تا نگویند که ما مردم کوته نظریم دل فکنده است در این آتش سودا ما را وه که از دست دل خویش چه خونین جگریم عشق رنجیست که تدبیر نمیدانیمش وصل گنجیست که ما ره به سرش می نبریم جان ما وعدهٔ وصلست نه این روح مجاز تو مپندار که ما زنده بدین مختصریم آه و فریاد که از دست بشد کار عبید یار آن نیست که گوید غم کارش بخوریم عبید زاکانی