عبید زاکانی
غزلیات
غزل شماره ۳۲: دردا که درد ما به دوائی نمیرسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردا که درد ما به دوائی نمیرسد وین کار ما به برگ و نوائی نمیرسد در کاروان غم چو جرس ناله میکنم در گوش ما چو بانگ درائی نمیرسد راهی که میرویم به پایان نمی بریم جهدی که میکنیم بجائی نمیرسد این پای خسته جز ره حرمان نمیرود وین دست بسته جز به دعائی نمیرسد بر ما ز عشق قامت و بالاش یک نفس ممکن نمیشود که بلائی نمیرسد هرگز دمی به گوش گدایان کوی عشق از خوان پادشاه صلائی نمیرسد گفتم گدای کوی توام گفت ای عبید سلطانی این چنین به گدائی نمیرسد عبید زاکانی