شمس مغربی
غزلیات
شمارهٔ ۱۷۰: دارد نشان یارم هر دلبری و یاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دارد نشان یارم هر دلبری و یاری بینم جمال رویش از روی هر نگاری جز روی او نبینم از روی هر نگاری جز خط او نخوانم از خط هر عذاری عکسی از آن جمال است هر حسن و هر جمالی نقشی از آن نگار است هر نقش و هر نگاری او در دیار خاتم بوده همیشه ساکن من گشته در پی او سرگشته هر دیاری چون یار در دل من دائم قرار دارد پس از چه رو ندارد دل یک زمان قراری چون دست برفشاند من جان براو فشانم نبود ز بهر جانان بهتر ز جان نثاری گر میروی رها کن دلرا بیادگارت خوش باش ار بماند از دوست یادگاری بر جویبار گیتی بخرام تا بروید از سرو قامت تو هر سرو جویباری روز شمار دانم اندر حساب نایم از سرو قامت تو هر سرو جویباری جایی که هردو عالم از هیچ کمترانند من خود چه چیز باشم یا همچو من بزاری روی ترا بیارم از هیچ کمترانند از رهگذار عالم بر دیده ام غباری با گلشن جمالت خاریست هر دو عالم تا کی رسی به گلشن تا نگذری ز خاری تا گشته نیست هستیت بر کنج ره بمانی زان رو که تا تو هستی بر کنج اوست ماری مگذار مغربی را تا در میان درآید تا او درین میانست از تست برکناری شمس مغربی