شمس مغربی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۸: یار تا من هستم از خود با خبر نگذاردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار تا من هستم از خود با خبر نگذاردم تا ز من باقی بود اسم و اثر نگذاردم تا ز من ما و منی را باز نستاند نگار تا نسازد او ز من چیزی دگر نگذاردم با وجود انکه گشتم در پیش از خویشتن چون زمین و آسمان زیر و زبر نگذاردم من بخود محجوبی از وی دارم امیدی که او وز حجاب از خویشتن زین بیشتر نگذاردم گرچه من اندر هوایش پر و بالی میزنم لیکن امید است که او بی بال و پر نگذاردم مردم چشمم از آنم چشم انسان کرده است چونکه من انسان عینم از نظر نگذاردم ور که دایدار و گفتارش یقین دانم که او یکزمان بی سمع و یکدم بی بصر نگذاردم من گدای او از آن گشتم بسان مغربی کاو دگر همچون گدایان دربدر نگذاردم شمس مغربی