شمس مغربی
غزلیات
شمارهٔ ۸۴: مرا دلیست که در وی بغیر دوست نگنجد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا دلیست که در وی بغیر دوست نگنجد درین حضیره هر آنکس که غیر اوست نگنجد ز مغز و پوست برون آ که در حضیره قدس کسی نیامده بیرون ز مغز و پوست نگنجد سرای حضرت جانان ز رنگ و بوست مقدس در آن سرای کسی را که رنگ و بوست نگنجد چو آینه همگی روی باش بهر تجلی که روی او بدلی کان نه کان نه جمله دوست نگنجد تو از میانه میدان کناره گیر که اینجا جز آنکه در خم چوگان او چو گوست نگنجد دلی چو بحر بباید و گرنه موج محیطش در آندلی که به تنگی بسان جوست نگنجد میان مجلس دریاکشان بجام حقیقت سری که مست نا از ساغر سبوست نگنجد به پیش یار بدین وصف و حلق نتوان شد ان آنکه هرکه بدان وصف و خلق خوست نگنجد ز گفتگوی گذر کن چو مغربی که درین کوی کسی که میل دلش سوی گفت و گو است نگنجد شمس مغربی