شمس مغربی
غزلیات
شمارهٔ ۴۶: نهان پیر تو خویش آفتاب رخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نهان پیر تو خویش آفتاب رخت از آنکه مانع ادراک اوست تاب رخت رخت ز پرتو خود در نقاب میباشد عجب بود که نشد غیر ازین نقاب رخت حجاب روی تو گر هست نیست جز تابش وگرنه چیست دگر تا برد حجاب رخت بغیر چشم تو در روی تو نکرد نگاه از آنکه دیده کس را نبود تاب رخت نوشته اند بر اوراق چهره خوبان بخط خوب دوسه آیت از کتاب رخت بآبروی تو سوگند میخورد جانگ که دل در آتش سوزنده است ز آب رخت دلا همیشه رخت منقلب بجانب ماست بسوی هیچکسی نیست انقلاب رخت چگونه روی بغیر جناب ما آرد از آنکه بس متعالی بود جناب رخت بسی بمشرق و مغرب طلوع کرد و غروب که تا بمغربی ظاهر شد آفتاب رخت سحرهای غمزه جادوی او بی انتهاست عشوه های طره هندوی او بی انتهاست شمس مغربی