سیف فرغانی
قصاید و قطعات (گزیدهٔ ناقص)
شماره ۵۳: بیرون ز کوی دوست منه زینهار پای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل بنه سر و مکش از کوی یار پای بیرون ز کوی دوست منه زینهار پای گر دولت است در سرت امروز وامگیر از تیغ دوست گردن و از بند یار پای تا آن زمان که دست دهد شادیی تو را با غصه سر درآور و با غم بدار پای بنشین، ز آستانهٔ او برمگیر سر برخیز، لیکن از در او برمدار پای سر با لجام عشق درآور که در مسیر بی ضبط می نهد شتر بی مهار پای گر عشق حکم کرد به آتش درآر دست ور دوست امر کرد بنه بر شرار پای سودای عشق در سر هر کس که خانه کرد بیرون نهاد از دل او اختیار پای چون تو مقیم دایرهٔ عشق او شدی در مرکز ثبات بنه استوار پای ور نقطهٔ سر از الف تن جدا شود بیرون منه ز دایره پرگاروار پای یاری گزیده ام که نهد پیش روی او مه بر سر بساط ادب شرمسار پای از بس که گشت گرد سر زلف او، شده ست اندیشه را چو دست عروس از نگار پای وز بحر عشق او که ندارد کرانه ای آن برد سر که باز کشید از کنار پای مانند سایه این مه خورشید روی را در پی بسی دویدم و کردم فگار پای گفتم که پای بر سر من نه، به طنز گفت هر چند سر عزیز بود نیست خوار پای کار تو نیست عشق، برو زو بدار دست بنشین به گوشه ای و به دامن در آر پای با دست برد عشق نماند به جای سر بر تیز نای تیغ نگیرد قرار پای ای دلبری که حسن تو چون آفتاب، دست بر روی آسمان نهد از افتخار پای چون بر خط تو نیست نباشد عزیز سر چون در ره تو نیست نیاید بکار پای در محفلی که دست تو بوسند عاشقان نوبت چو آن بنده بود پیش دار پای ... سیف فرغانی