سیف فرغانی
غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شماره ۱۰۷: ای که تو جان جهانی و جهان جانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که تو جان جهانی و جهان جانی گر به جان و به جهانت بخرند ارزانی عشق تو مژده ور جان به حیات ابدی وصل تو لذت باقی ز جهان فانی خوب رویان جهان کسب جمال از تو کنند آفتاب ار نبود مه نشود نورانی ز آسمان گر به زمین درنگری چون خورشید غیر مه هیچ نباشد که بدو می مانی ماه در معرض روی تو برآید چه عجب شب روان را چو عسس سخت بود پیشانی ظاهر آن است که در باغ جمال کس نیست خوب تر زین گل حسنی که تواش بستانی از سلاطین جهان همت من دارد عار گر تو یک روز گدای در خویشم خوانی شرمسار است توانگر ز زرافشانی خود چون گدای تو کند دست به جان افشانی از چنین داد و ستد سود چه باشد چو به من ندهی بوسه، وگر من بدهم نستانی خستهٔ تیغ غمت را به بلا بیم مکن کشته را چند به شمشیر همی ترسانی سیف فرغانی از عشق بپرهیز و منه پا در آن کار که بیرون شد از آن نتوانی سیف فرغانی