سیف فرغانی
غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شماره ۱۰۱: از آن شکر که تو در پستهٔ دهان داری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از آن شکر که تو در پستهٔ دهان داری سزد که راتبهٔ جان من روان داری به بوسه تربیتم کن که من برین درگه نه آن سگم که تو تیمار من به نان داری نظر در آینه کن تا تو را شود روشن چو دیگران که چه رخسار دلستان داری اگر کسی ندهد دل به چون تو دلداری تو خویشتن بستانی که دست آن داری جماعتی که در اوصاف تو همی گویند که قد سرو و رخ همچو گلستان داری، نظر در آن گل رو می کنند، بی خبرند ز غنچه ها که بر اطراف بوستان داری پیام داد به من عاشقی که ای مسکین که همچو من به سخن رسم عاشقان داری، به روی گل دگران خرمند چون بلبل تو از محبت او تا به کی فغان داری؟ چو عاشقان همه احوال خویش عرض کنند تو نیز قصهٔ خود بازگو، زبان داری! به بوسه ای چو رسیدی از آن دهان زنهار ممیر کز لب لعلش غذای جان داری چو دوست گفت سخن، گفت سیف فرغانی حدیث یا شکر است آن که در دهان داری سیف فرغانی