سیف فرغانی
غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شماره ۴۶: در شهر اگر زمانی آن خوش پسر برآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در شهر اگر زمانی آن خوش پسر برآید از هر دلی و جانی سوزی دگر برآید در آرزوی رویش چندین عجب نباشد گر آفتاب ازین پس پیش از سحر برآید چون سایه نور ندهد بر اوج بام گردون بی نردبان مهرش خورشید اگر برآید گر بر زمین بیفتد آب دهان یارم از بیخ هر نباتی شاخ شکر برآید از بهر چون تو دلبر در پای چون تو گوهر از ابر در ببارد وز خاک زر برآید گفتم که آب چشمم بر روی خشک گردد چون بر گل عذارش ریحان تر برآید من آن گمان نبردم کز خط دود رنگش چون شمع هر زمانم آتش به سر برآید جسم برهنه رو را شرط است اگر نپوشد آنرا که دوست چون گل بی جامه در برآید دامن به دست چون من بی طالعی کی افتد آنرا که از گریبان شمس و قمر برآید باری به چشم احسان در سیف بنگر ای جان تا کار هر دو کونش ز آن یک نظر برآید سیف فرغانی