سیف فرغانی
قصاید و قطعات
شمارهٔ ۸۶: عشق و دولت اگر بود باهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق و دولت اگر بود باهم بتو نزدیکتر شود راهم محنت و عشق هر دو هم زادند عشق و دولت کجا بود باهم هست بخت آنکه تو مرا خواهی هست عشق آنکه من ترا خواهم عشق خواند مرا بدرگه تو لیک دولت برد بدرگاهم هست ارزان بمحنت همه عمر دولتی کز تو کرد آگاهم بسوی خیمه تو می نگرد ترک جان از تن چو خرگاهم سوزن گم شده است در ره هجر این تن همچو رشته یکتاهم که ز خورشید اگر چراغ کنی نتوان یافتن بیک ماهم در غم تست ناله هم نفسم در ره تست سایه همراهم مردم از من ترا همی طلبند که من از تو ترا همی خواهم بدو زلف تو عشق قیدم کرد رسن تو فگند در چاهم عشق تو سوخت خرمن خردم باد تو برد دانه و کاهم رخ تو دید مست شد عقلم در همین خانه مات شد شاهم سخنم چون بسمع تو نرسید کز تو همچون سخن در افواهم ای چو شب دل سیاه کرده، مباش ایمن از ناله سحرگاهم گر تو از روشنی چو آینه یی عاقبت تیره گردی از آهم سر نهم زیر پای تا برسد بدرخت تو دست کوتاهم گر همه رنگها بیامیزی ای دو زلف دراز و بالا هم بجز از رنگ عشق تو رنگی نپذیرم که صبغت اللهم من نه آن عاشقم که در پی خود هم چو سعدی بری باکراهم گر چه در خانه خفته ام بی کار بتو مشغول و با تو همراهم زین گلستان بسیف فرغانی خاردادی مدام و خرما هم سیف فرغانی