سیف فرغانی
قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۱: اندرین دوران مجو راحت که کس آسوده نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اندرین دوران مجو راحت که کس آسوده نیست طبع شادی جوی از غم یکنفس آسوده نیست در زمان ناکسان آسوده هم ناکس بود ناکسی نتوان شدن گر چند کس آسوده نیست هرچه در دنیا وجودی دارد ار خود ذره است از خلاف ضد خود او نیز بس آسوده نیست گرچه خاکش در پناه خویشتن گیرد چو آب زآتش ار ایمن بود از باد خس آسوده نیست اندرین دوران که خلقی پای مال محنت اند گر کسی دارد بنعمت دست رس آسوده نیست آدمی تلخ عیش از ظالمان ترش روی همچو شیرینی زابرام مگس آسوده نیست گرچه در زیر اسب دارد چون کسی بالای اوست چون خران بارکش زین بر فرس آسوده نیست از برای آنکه مردم اندرو شر می کنند شب ز بیم روز چون دزدان عسس آسوده نیست مرغ کورا جای اندر باغ باشد چون درخت گر بگیری ور بداری در قفس آسوده نیست از پی تحصیل آسایش مبر بسیار رنج هر که او دارد بآسایش هوس آسوده نیست سیف فرغانی برنجست از فراق دوستان بی جمال مصطفی روح انس آسوده نیست سیف فرغانی