سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۷۸: عشق تو دردست و درمانش تویی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق تو دردست و درمانش تویی هست عاشق صورت و جانش تویی آنچه در درمان نیابد دردمند هست در دردی که درمانش تویی سالک راه تو زاول واصلست کین ره از سر تا بپایانش تویی عاشقت کی گنجد اندر پیرهن چون ز دامن تا گریبانش تویی ما و تو این هر دو یک معنی بود کآشکارش ما و پنهانش تویی عاشق روی ترا در دین عشق غیر تو کفرست و ایمانش تویی دل بتو زنده است همچو تن بجان این خضر را آب حیوانش تویی خوشه خوشه کشت هستی جوبجو زرع بی آبست و بارانش تویی این غزل شطح است و قوالش منم وین سخن حق است (و) برهانش تویی منطق الطیر سخنهای مرا کس نمی داند سلیمانش تویی سیف فرغانی از آن بر نقد شعر سکه زین سان زد که سلطانش تویی سیف فرغانی