سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۷۷: ز دلبران همه شهر دل پذیر تویی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز دلبران همه شهر دل پذیر تویی مرا ز جمله گزیر است و ناگزیر تویی ز دیگران سخنی بر زبان رود هر وقت ولی مدام چو اندیشه در ضمیر تویی پیاده اند نکویان ز نطع دل بیرون کنون چو شاه درین خانه جایگیر تویی سمن بران همه با کثرتی که ایشانراست ترا رعیت فرمان برند امیر تویی همه روایت منظومه حکایاتند ترا چه شرح دهم جامع کبیر تویی بنام حسن تو از بهر شعر چون زر خرد زدیم سکه که سلطان این سریر تویی بدین جمال (چو) خورشید می توانی گفت که آفتاب منم ذره حقیر تویی زمین بدور تو چون آسمان شد و در وی مه تمام بدان روی مستدیر تویی اگر سراج منیرست بر فلک بر ما قمر بلمعه چراغی بود منیر تویی لبت بنکته بسی آب و خمر در هم ریخت مگر ز جوی بهشت انگبین و شیر تویی ز بعد آن همه الفاظ مدح در حق تو که از معانی آن یک بیک خبیر تویی رقیب بی نمکت را سزد اگر گویم که بهر کوفتن ای ترش روی سیر تویی مرا هوای تو دی گفت سیف فرغانی ز قید ما دگران مطلقند اسیر تویی برای وقت جوانان کنون که سعدی رفت سخن بگو که درین خانقان پیر تویی ملک مجیر و ملک دم بدم ظهیرت باد که زیر چرخ نخستین دوم اثیر تویی سیف فرغانی