سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۵۰: دی مرا گفت آن مه ختنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دی مرا گفت آن مه ختنی که من آن توام تو آن منی ما دو سر در یکی گریبانیم چون جداما (ن) کند دو پیرهنی گو لباس تن از میانه برو چون برفت از میان (ما) دو تنی گر فقیری بما بود محتاج حاجت از وی طلب که اوست غنی دوست با عاشقان همی گوید باشارت سخن ز بی دهنی عاشقان از جناب معشوقند گر حجازی بوند و گر یمنی همچو قرآن که چون فرود آمد گویی آن هست مکی آن مدنی علوی سبط مصطفی باشد گر حسینی بود وگر حسنی گر چه گویند خلق سلمان را پارسی و اویس را قرنی عاشق دوست را زخلق مدان در بحرین را مگو عدنی روی پوشیده و برهنه بتن مردگان را چه غم زبی کفنی غزل عشق چون سراییدی خارج از پردهای خویشتنی عاقبت مطربان مجلس وصل بنوازندت ای چو دف زدنی دوست گوید بیا که با تو مرا دوی یی نیست من توام تو منی سیف فرغانی اندر (ین) کویست با سگان همنشین زبی وطنی سیف فرغانی