سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۴۵: ای غم عشق تو برده ز دل ما تنگی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای غم عشق تو برده ز دل ما تنگی آرزوی مه و خور با رخ تو همرنگی شرح دل کرد چنان عشق که نتواند اگر؟ پای بیرون نهد از دایره دل تنگی حبشی زلفی و از بندگی عارض تو داغ دارست رخ ماه چو روی زنگی هر که در دور تو بی عشق برآمد نامش گر بدین عار رضا داد زهی بی ننگی کاه برگی که بباد تو ز جا برخیزد جای آنست که با کوه کند همسنگی بسوی خاک درت زآن نتوان رفت سبک که زمین بر سر راهست کلوخی سنگی با تن خویش ببی کاری اگر کردی صلح ای دل شیفته با دولت خود در جنگی قطع آن راه کند مرد بپای همت سخن از ترک سرت گفتم از آن می لنگی سیف فرغانی پا بر سر خود نه در راه زآنکه این راه دو گامست و تو صد فرسنگی سیف فرغانی