سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۳۲: جانا بیک کرشمه دل و جان همی بری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جانا بیک کرشمه دل و جان همی بری دردم همی فزایی و درمان همی بری روی چو ماه خویش (و) دل و جان عاشقان دشوار می نمایی وآسان همی بری اندر حریم سینه مردم بقصد دل دزدیده می درآیی وپنهان همی بری گه قصد جان بنرگس جادو همی کنی گه گوی دل بزلف چو چوگان همی بری چون آب و آتشند در و لعل درسخن تو آب هردو زآن لب و دندان همی بری خوبان پیاده اند وازیشان برین بساط شاهی برخ تو هر ندبی زآن همی بری با چشم وغمزه تو دلم دوش میل داشت گفتا مرا بدیدن ایشان همی بری؟ عقلم بطعنه گفت که هرگز کس این کند؟ دیوانه رابدیدن مستان همی بری! دل جان بتحفه پیش تو می برد سیف گفت خرما ببصره زیره بکرمان همی بری! سیف فرغانی