سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۳۱: روی پنهان کن که آرام دل ازمن می بری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روی پنهان کن که آرام دل ازمن می بری هوشم از سر می ربایی جانم ازتن می بری این چه دلداری بود جانا که بامن ساعتی می نیارامی وآرام دل ازمن می بری گفته ای نزد توآیم بر من این منت منه گر بیایی زآب چشمم در بدامن می بری ور مرا بی التفاتی می کنی زآن باک نیست کز دلم سودای خود (چون) زنگ ازآهن می بری بارقیب ازمن شکایت کرده ای ای بی وفا ماجرای دوست تا کی پیش دشمن می بری درشب زلفت نهان کن آن رخ چون روز را کآب روی مهر و مه زآن روی روشن می بری زآن رخ همچون گل و زلف چو سنبل درچمن آتش لاله نشاندی وآب سوسن می بری درشب تیره بتابی بر دلم از راه چشم همچو ماه از بام گردون ره بر وزن می بری دوش درمستی ازآن لب بوسه یی بربوده اند درعوض ده می دهم گربر من آن ظن می بری سیف فرغانی چو سعدی نزد آن دلبر سخن در بدریا می فرستی زر بمعدن می بری سیف فرغانی