سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۹۴: شکر لبی که مرا جان دهد بهر خنده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شکر لبی که مرا جان دهد بهر خنده دلم ربود بدان پسته شکر خنده رخش بگاه نظر گلشنیست در نوروز لبش بوقت سخن غنچه ییست در خنده اگرچه غنچه (لبی) ای نگار دایم باد دهانت چون گل اشکفته سر بسر خنده بروز هجر تو بر گریه خنده می آید مرا که بی تو بباید گریست بر خنده برای روز وصال وشب فراق تو بود مرا بعهد تو گر گریه بود وگر خنده چوآفتاب رخت دید ناگهان خورشید همی زند بلب صبح بر قمر خنده زما که مرده عشقیم خنده لایق نیست چو در عزای عزیزان ز نوحه گر خنده قضا کنیم بگریه اگر شود فاسد نماز عشق تو ما را بدین قدر خنده ز درد فرقت تو چشمم آنچنان تر نیست که بی تو بر لب خشکم کند گذر خنده تو خنده می زنی وعاشقان همی گریند زابر گریه عجب نبود از زهر خنده دهان پسته مثالت پر از شکر گردد چو اندرآن لب شیرین کند اثر خنده لبان تو ندهد جز بزر خشک دهان دهان تو نکند جز بلعل تر خنده گه وداع تو می گفت سیف فرغانی مرو که بی تو نیاید ز من دگر خنده سیف فرغانی