سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۸۶: مرا زعشق تو باریست بر دل افتاده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا زعشق تو باریست بر دل افتاده مرا زشوق تو کاریست مشکل افتاده ندیده دیده من تاب آفتاب رخت ولی حرارت مهر تو در دل افتاده درین رهی که گذر نیست رخش رستم را خریست خفته وباریست در گل افتاده ار آسمان بزمین آمدست چون هاروت گناه کرده ودر چاه بابل افتاده درین سرای خراب از مقام آبا دان زدین بدنیا وز حق بباطل افتاده شکسته است درین چار طاق شش جهتی چو در میان دوصف یک مقاتل افتاده هزار قافله محرم بسوی کعبه وصل گذشته بر من ومن خفته غافل افتاده ازین تپیدن بیهوده بر سر این خاک گلو بریده وچون مرغ بسمل افتاده برای همچو تو لیلی حکایت من هست چو ذکر مجنون اندر قبایل افتاده برای همچو تو لیلی حکایت من است چو ذکر مجنون اندر قبایل افتاده چو شعر نیک که در نامهاش درج کنند حدیث ما وتو اندر رسایل افتاده دل شکسته من خوارتر ز نظم منست بدست همچو تو موزون شمایل افتاده ولی بگوهر لطفت که معدن معنیست چو جان بصورت خوبست مایل افتاده مرا زمن برهان زآنک غیر من کس نیست که در میان من وتست حایل افتاده هزار عاشق مسکین چو سیف فرغانیست امیدوار برین در چو سایل افتاده سیف فرغانی