سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۳۴: در شهر بحسن تو رویی نتوان دیدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در شهر بحسن تو رویی نتوان دیدن از دل نشود پنهان روی تو بپوشیدن من در عجبم از تو زیرا که ندیدستم از ماه سخن گفتن وز سرو خرامیدن هنگام بهار ای جان در باغ چه خوش باشد بر یاد تو می خوردن بر بوی تو گل چیدن با پسته خندانت گر توبه کند شاید هم قند ز شیرینی هم پسته ز خندیدن در ملکش اگر بودی مانند تو شیرینی فرهاد شدی خسرو در سنگ تراشیدن در مذهب عشاقت آنراست مسلمانی کورا نبود دینی جز دوست پرستیدن کردیم بسی کوشش تا دوست بدست آید چون بخت مدد نکند چه سود ز کوشیدن تا دیده خود بینت با غیر نظر دارد گر چشم ز جان سازی او را نتوان دیدن از تیغ جفای او اندیشه مکن ای سیف تأثیر ظفر نبود از معرکه ترسیدن سیف فرغانی