سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۰۰: مرا که روی (تو) باید بگلستان چه کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا که روی (تو) باید بگلستان چه کنم ز باغ و سبزه چه آید، ببوستان چه کنم گرم ز صحبت جانان بآستین رانند نهاده ام سر خدمت بر آستان، چه کنم چو دل نباشد و دلبر بود بدست خوشست کنون که دلبر و دل رفت این زمان چه کنم هر آنچه طاقت من بود کردم اندر عشق ولی ز دوست صبوری نمی توان، چه کنم دلم بخواست که جان را فدای دوست کند ولیک لایق آن دوست نیست جان، چه کنم بخواست جان ز من و باز گفت بخشیدم مرا چو سود ندارد ترا زیان، چه کنم چو گفتمش که بیا نزد من زمانی، گفت که من بحکم رقیبانم ای فلان، چه کنم گرم بدست فتد آن شکرستان روزی زمن مپرس که با آن لب و دهان چه کنم شکایتم ز فراق وی اختیاری نیست ولی خموش نمی ماندم زبان، چه کنم ز کوی او نروم همچو سیف فرغانی بباغ کردم بهر گل آشیان، چه کنم بیاد جانان تا زنده ام همین گویم مرا که (روی تو) باید بگلستان چه کنم سیف فرغانی