سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۹۳: عشق تو زیر و زبر دارد دلم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق تو زیر و زبر دارد دلم وز جهان آشفته تر دارد دلم پیش ازین شوریده دل بودم ولیک این زمان شوری دگر دارد دلم لاف عشقت می زند با هرکسی زین سخن جان در خطر دارد دلم دست در زلف تو زد دیوانه وار من نمی دانم چه سر دارد دلم عشق چون پا در میان دل نهاد دست با غم در کمر دارد دلم در حصار سینه تنگیها کشید زآن ز تن عزم سفر دارد دلم تا مدد از روی تو نبود کجا بار غم از سینه بر دارد دلم کمتر از خاکم اگر جز خون خویش هیچ آبی بر جگر دارد دلم دور کن از من قضای هجر خود از تو اومید این قدر دارذ دلم نزد من کز سیم و زر بی بهره ام ورچه گنجی پرگهر دارذ دلم ملک دنیا استخوانی بیش نیست کش چو سگ بیرون در دارد دلم سیف فرغانی چو غم از بهر اوست غم ز شادی دوستر دارد دلم سیف فرغانی