سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۸۴: آنجا که جای دوست بود من نمی رسم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنجا که جای دوست بود من نمی رسم خاریست مانعم که بگلشن نمی رسم هر نیم شب بدست خیالش بدان طرف خدمت همی رسانم اگر من نمی رسم از فکر یار هستی خویشم بیاد نیست مستغرقم بدوست،بدشمن نمی رسم این ترک سعی من نه زنومیدیست،لیک معلوم شد مرا که برفتن نمی رسم یاری ز من رمیده چوآهوی تیزگام من همچو سگ درو بدویدن نمی رسم آنجا چو جان مجردو تنها توان شدن من پای بست همرهی تن نمی رسم چون خاک کوی انس گرفتم بخار و خس زآن همچو گرد خانه بر وزن نمی رسم معشوق دیدنیست ولیکن مرا زمن درپیش پردهاست،بدیدن نمی رسم بی شمع روی روشن جانان چراغ وار خود را همی کشم که بمردن نمی رسم چون گوهرم زمعدن اصلی خویش دور درحقه مانده باز بمعدن نمی رسم طاوس باغ قدس بدم اندرین قفس بالم شکسته شد بنشیمن نمی رسم فصل بهار وصل چو دورست،غنچه وار در پوست مانده ام،بشکفتن نمی رسم سنگ آتشم چوخاک نشسته بزیر آب آتش نهفته ام چوبآهن نمی رسم کشت وجود تا نکند خوشه کمال من نارسیده ام بدرودن نمی رسم اندر صفات دوست چگویم سخن چو من در وصف حال خویش بگفتن نمی رسم سیف فرغانی