سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۸۱: بغیر دوست نداند کسی که من چه کسم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بغیر دوست نداند کسی که من چه کسم از آنکه من شکرستان دوست را مگسم سحرگهی که من از شوق او برآرم آه چو شب سیاه کند روی صبح را نفسم بدوست کردم پیغام کای یگانه بحسن ز نعمت دو جهان جز تو نیست ملتمسم جواب داد که مسکین من آب حیوانم وگر چنانکه سکندر شوی بتو نرسم از آن زمان که مرا بر در تو آب نماند چو خاک از سر ره برنداشت هیچ کسم بروز بر سر کوی تو از سگم بیم است بشب روم که ز سگ باک نیست ار عسسم بدامنت نرسد دست چون ز درویشی بآستین خود ای دوست نیست دست رسم بگیر جیب من و پیش کش مرا مگذار بدان رفیق که دامن همی کشد ز پسم بصدق کردم دعوی که سیف فرغانی غلام تست و مؤکد همی کنم بقسم سیف فرغانی