سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۶۷: نام تو شنیدم رخ خوب تو ندیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نام تو شنیدم رخ خوب تو ندیدم چون روی نمودی به از آنی که شنیدم ازمن مبر ای دوست که بی صحبت تو عمر بادیست که ازوی به جز از گرد ندیدم شمشیر مکن تیز بخون من مسکین کز دست تو غازی من ناکشته شهیدم ای هجر برو رخت بجای دگر افگن ای وصل بیا کز همه پیوند بریدم بسیار بهر سو شدم اندر طلب تو نی ازتو گذشتم (من) ونی در تو رسیدم گرچه زپیت اسب طلب تیز براندم نی ره سپری شد نه عنان باز کشیدم کارم نپذیرد ز درغیر گشایش اکنون که درافتاد بدست تو کلیدم خورشید رخ تو (چو) بدیدم بسعادت چون مهر شدم طالع وچون صبح دمیدم بر پشت فلک رفتم ناگاه وچو خورشید هر ذره که بر روی زمین بود بدیدم چون ذره در سایه کسم روی نمی دید امروز چو خورشید بهر جای پدیدم گر هشت بهشتم بدهد دوست که بستان نستانم وچون دوزخ جویای مزیدم در عشق که از غصه کند پیر جوان را کامل شوم ارچند که ناقص چو مریدم از طبع چو آتش پس ازین آب سخن را چون جرعه چکانم چو می عشق چشیدم دی زاهد وعابد بدم وعاشقم امروز آن شد که کهن بود کنون خلق جدیدم سیفم که بریدم زهمه نسبت خود لیک در گفتن طامات چو عطار فریدم سیف فرغانی