سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۶۵: ای توانگر چو (ن) گدایانت بدر باز آمدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای توانگر چو (ن) گدایانت بدر باز آمدم نان نمی خواهم بسوی آبخور باز آمدم اهل عالم را زلطف و حسنت آگاهی نبود زآن سعادت جمله را کردم خبر باز آمدم بود آرامیده گیتی از حدیث عشق تو کردم اندر هر طرف صد شور و شر بازآمدم هدهدی جاسوس بودم زین سلیمانی جناب نامه یی سوی سبا بردم دگر بازآمدم آفتاب آسا شدم بر بام روزن بسته بود سایه یی بر من فگن کاینک ز در بازآمدم با لب خشکم وفای عهد دامن گیر شد آستین از آب دیده کرده تر بازآمدم ملک خسرو بود دنیا عشق ازو سیریم داد شور شیرین در سرم رفت از شکر بازآمدم شاه طبع ارچه بچوگانم زمیدان برده بود زیر پای اسب تو چون گو بسر بازآمدم بود اقبال مرا خر رفته و برده رسن روی عیسی دیدم از دنبال خر بازآمدم در شب ادبار من مرغ سعادت پر بکوفت چون خروس از خواب خوش وقت سحر بازآمدم بوم محنت بال طاوسان بختم کنده بود مرغ دولت چون برون آورد پر باز آمدم طلعت یوسف چه خواهد کرد گویی با دلم چون ببوی پیرهن روشن بصر بازآمدم من بنام نیک سوی معدن اصلی خویش، سکه دیگرگون نکردم، همچو زر بازآمدم بوی عشق از دل شنودم نزد او گشتم مقیم دوست را در خانه دیدم و زسفر بازآمدم سیف فرغانی بعشق از عشق مستغنی شوی آفتابم روی بنمود از قمر بازآمدم سیف فرغانی