سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۶۴: مجلس انس ترا چون محرم راز آمدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مجلس انس ترا چون محرم راز آمدم پیش شمع عشق چون پروانه جان بازآمدم عشقت آمد در درونم از حجاب خود برون رفتم و اینجازبهر کشف آن راز آمدم همچو نی درمجلس تو سالها بودم خموش بر دهان من نهادی لب بآواز آمدم گر نوازی ور زنی هرگز ننالم بی اصول کز در تسلیم با هرپرده دمساز آمدم درمن ار آتش زدی خندان شدم چون سوخته ور چو شمعم سر بریدی گردن افراز آمدم سر بزیر پا نهادم تا مرادم دست داد چون فگندم بال وپر آنگه بپرواز آمدم گرچه از شوق تو دارم آب چشمی همچو ابر همچو برق از شور عشقت آتش انداز آمدم من گدای حضرتم دریوزه من نان لطف نی زبهر استخوان چون سگ بدرباز آمدم سیف فرغانی همی گوید بیا خونم بریز زآنکه من در کشتن خود با تو انباز آمدم سیف فرغانی