سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۵۷: آنی که کس بخوبی تو من ندیده ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنی که کس بخوبی تو من ندیده ام خورشید را چو روی تو روشن ندیده ام یا خود چو روی خوب تو رو نیست در جهان یا هست و زاشتغال بتو من ندیده ام رنگی ز حسن در گل رویت نهاده اند کندر شکوفهای ملون ندیده ام روی تو گلستان و دهان غنچه یی کزو الا بوقت خنده شکفتن ندیده ام روی ترا بزینت وزیب احتیاج نیست من احتیاج شمع بروغن ندیده ام گویی بتن که آب روان زو خجل شود جان مجسمی که چنین تن ندیده ام از کشتنم بتیغ تو ای دوست حاصلست ذوقی که در هزیمت دشمن ندیده ام خود را بکام خویش شبی از سر رضا با چون تو دوست دست بگردن ندیده ام زآن سان که سیف بر کوی تو خوار ماند خاشاک راه بر در گلخن ندیده ام سیف فرغانی