سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۳۰: ای ز عشقت مهر و مه سرگشته در گردون خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای ز عشقت مهر و مه سرگشته در گردون خویش وی ببویت روز و شب آواره در هامون خویش در هوای عشق تو چون ذره زآن گردان شدم کآفتاب حسن تو می تابد از گردون خویش در پس جلباب شب هر صبح روشن رو کنی آفتاب تیره ار از ماه روزافزون خویش از گریبان افق پیداست کز عشقت مدام آسمان دامن کشان می گردد اندر خون خویش یار صاحب حسن و ما در دست او چون آینه چون ببیند آینه شاهد بود مفتون خویش تند باشد شاهدی کآگه بود از حسن خود صعب باشد عشق چون لیلی شود مجنون خویش عاشقان را در درون شمع است و شاهد رو ولیک چون توان کردن صفت از شاهد بیچون خویش کفر باشد مرد را بیرون شدن از اندرون گر هزاران شمع و شاهد بیند از بیرون خویش نور گیرد دم بدم هر ذره از خورشید خود فیض یابد بی گمان هر قطره از جیحون خویش روی او کآفاق روشن زوست، هرشب می کند چشم را خیره ز پرتوهای گوناگون خویش چون غلام عشق گشتی و شد آزاد از دو کون پس مبارک بنده یی در خدمت میمون خویش عاشق رویش اگر موزون نباشد گو مباش زآنکه ناموزون او بودن به از موزون خویش مر ترا فرعون او بودن به از موسی خود مر ترا هامان او بودن به از هارون خویش سیف فرغانی