سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۲۰: زهی از زلف تو جان حلقه در گوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی از زلف تو جان حلقه در گوش سماع قول تو ناید ز هر گوش زدیدار تو ما را پر گهر چشم زگفتار تو مارا پر شکر گوش گهر در آستین باید نه در چشم شکر اندر دهان باید نه در گوش پی دیدار و گفتار تو دایم ز رویم چشم می باید ز سر گوش تو شیر اندام آهو چشم دادی من بیدار دل را خواب خرگوش سخن گویی و رو در پرده داری همه بی بهره اند از تو مگر گوش ز رویت دیده هر شوخ چشمی چنان محروم بادا کز نظر گوش زاشعار سبک رو خامه من گران شد عالمی را از گهر گوش زمن این شعر دارد چشم بد دور مگس را ندهمی از روی خرگوش بشعر خشک وصلش داشتم چشم نکرد آن نکته را آن خوش پسر گوش مرا اندر نظر ناورد وآنگاه نکرد از طبع خشک این شعر ترگوش چو زین معنیش پرسیدم بمن گفت نشاید خاک در چشم آب در گوش وگرچه نزد من نظم تو درست کجا بی زر توانش بست بر گوش بوصفت سیف فرغانی بیاراست جهانی را بمروارید و زر گوش سیف فرغانی