سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۰۶: گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش جان نو داد بمن صورت معنی دارش بنگر آن دایره روی و برو نقطه خال دست تقدیر بصد لطف زده پرگارش بوستانیست که قدر شکر و گل بشکست ناردان لب و رخساره چون گلنارش ملک خسرو برود در هوس بندگیش آب شیرین ببرد لعل شکر گفتارش نقد جان رفت درین کار خریدارش را برو ای حسن و دگر تیز مکن بازارش از پی نصرت سلطان جمالش جمعست لشکر حسن بزیر علم دستارش تا غم تلخ گوارش نخوری یکچندی کام شیرین نکنی از لب شکربارش عشق دردیست که چون کرد کسی را بیمار گر بمیرد نخوهد صحت خود بیمارش لوح ما از قلم دوست نه آن نقش گرفت کآب بر وی گذرد محو کند آثارش آنچه داری بکف و آنچه نداری جز دوست گر نیاید مطلب ور برود بگذارش سیف فرغانی نزدیک همه زنده دلان مرده یی باشی اگر جان ندهی در کارش سیف فرغانی