سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۹۸: دلبرا من از شراب عشق مخمورم هنوز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلبرا من از شراب عشق مخمورم هنوز چون بوصلم وعده دادی از چه مهجورم هنوز در ره عشقت که دارد راهزن بر چپ وراست آنکه از پس بود پیش افتاد ومن دورم هنوز ای حبیب من مدد فرما که اندر ره عدوست وی طبیب من علاجم کن که رنجورم هنوز این زمان تدبیر کارم کن که هستم در حیات وین زمان بر من تجلی کن که برطورم هنوز آنکه با بلبل چو گل با من درین باغ آمدست شیره او می شد وغوره است انگورم هنوز نحل استعداد هر کس خانه خود پر زشهد کرده ومن طالب گل همچو زنبورم هنوز زآتش عشقت که دل را در جوانی زنده داشت برف پیری بر سرم بنشست ومحرورم هنوز هرگز از معجون پند این درد ساکن کی شود چون بلا در می کنی در قرص کافورم هنوز بر هلال حال من خورشید مهرت چون بتافت بدر خواهم شد که افزون می شود نورم هنوز مرده هجرم بوصلم زنده خواهی کرد باز من درین خاک از برای نفخ آن صورم هنوز منشی دولت مرا منشور وصلت تازه کرد بر درت موقوف توقیع است منشورم هنوز چون صدف بهر تو دل در سینه پنهان داشتست سلک نظم چون در و لؤلوی منثورم هنوز سیف فرغانی زبهر من بدست لطف خویش دوست در نگشاد ومن در بند دستورم هنوز سیف فرغانی