سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۷۵: سوی صحرا شو دمی ای دوست با ما در بهار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سوی صحرا شو دمی ای دوست با ما در بهار چون رخ گل خوب باشد روی صحرا در بهار ما چو بی برگیم چون بلبل ز گلبن در خزان با نوای نیکویی دوری تو از ما در بهار آشکارا می کنم بویی ازو رنگی ز تو هست پنهان در برتو هست پیدا در بهار از گل سیمین که باد از دست شاخ افشانده است بر سر گنج است گویی سرو را پا در بهار نرگس یعقوب دیده از گل و بلبل بدید حسن یوسف باهم و مهر زلیخا در بهار در دل بلبل خزان از خار ناخن زد بسی پیش گل برمی کشد چون چنگ آوا در بهار تا ز لاف نیکویی گل را زبان بسته شود تو ز باغ حسن خود یک غنچه بگشا در بهار تو نهان در خانه ای وآنگه ز من بستی رخت روی هر گل می کند حسن آشکارا در بهار رو مپوش از من درین موسم که از گل عندلیب در همه وقتی شکیبا باشد الا در بهار سیف فرغانی درین وقتت بسی ابرام کرد باغ را از بلبل افزونست غوغا در بهار سیف فرغانی