سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۵۷: ازرخت در نظرم باغ وگلستان آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ازرخت در نظرم باغ وگلستان آید وز لبت در دهنم چشمه حیوان آید روی خوب تو گر اسلام کند بروی عرض همچو دین بت شکند کفر ومسلمان آید گر رخ خویش بعشاق نمایی یک شب در مه روی تو ای دوست چه نقصان آید آفتابی چوتو با خویشتن آرد بر من روز وصلت چو شب هجر بپایان آید برسر کوی تو بسیار چو من می گردند مگس آنجا که شکر دید فراوان آید گوی میدان تماشاش زنخدان تو بس گر دلی در خم آن زلف چو چوگان آید کامش از دادن جان تلخ نگردد هرگز لب شیرین تو آن را که بدندان آید با نسیم سر زلف تو بتأثیر یکیست بوی پیراهن یوسف که بکنعان آید مرگ را حکم روان نیست برآن کس کو را بهر بیماری دل درد تو درمان آید بی غم عشق تو دایم منم از طاعتها همچو عاصی که گنه کرد وپشیمان آید بر زر وسیم زنم سکه دولت چو مرا خطبه شعر بنام چوتو سلطان آید سخن آورده عشقست نه پرورده طبع همه دانند که این گوهر از آن کان آید سیف فرغانی پیوسته سخن شیرین گو تا پسندیده آن خسرو خوبان آید سیف فرغانی